والدین محمد طه سراسیمه خودشون رو به مرکز مشاوره رساندند، درحالی که مادر اشک می ریخت از جوان 18 ساله اش سخن می گفت، می گفت: فرزندشان اصلا به حرفشون گوش نمیده و حسابی رو اونا باز نمی کنه، عجیب به والدینش بی اعتماده، مشورت هاشو با دیگران می کنه و.... یکی دیگه از رفتار های محمدطه که پدر و مادر و کلافه کرده بود وعده ها و قول هایی بود که این جوان به آن ها می داد ولی اصلا خودشو پایبد به اجرای وعده ها نمی دید.
استادِ مشاور که دنبال ریشه ها می گشت با سوال هایی پیاپی، نحوه ی تربیت او را در کودکی بررسی می کرد. مدتی نگذشت که مشاور پی برد که رفتار فعلی محمد طه ریشه در تربیت او دارد، این رفتار ناشی از همان رفتار پدر و مادر است که در دوران کودکی برای آرام کردن کودک به او وعده های بی مورد می دادند، وعده هایی که قصد بر آورده کردن آن را نداشتند، با خود می گفتند: وعده بده تا بچه آروم بشه بعد مدتی فراموش میکنه و.... غافل از اینکه همین رفتار در وجود کودک هم بی اعتمادی به را به ارمغان آورد و هم به او یاد داد که می توانی وعده بدی ولی قصد عمل به آنرا نداشته باشی.
مشاور که پیش خودش داشت از این تربیت غلط تاسف می خورد آهسته برای پدر و مادر روایتی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله قرائت کرد: إذا واعَدَ أحَدُکُم صَبِیَّهُ فَلیُنجِز : هر گاه یکى از شما به کودکش وعده داد، باید بدان عمل کند.
یکی از مهم ترین نیاز های کودک، نیاز به « استقلال و مستقل بودن » است.
برای اینکه در آینده فرزندی مستقل و توانمند در انتخاب و تصمیم ګیری داشته باشیم، باید از سنین کودکی او دست به کار شویم، به این نحو که با حفظ یک چهارچوب و ساختار مشخص، به او استقلال دهیم. پس لازم است که، تا حد ممکن از ارائه ی سلیقه و نظرات شخصی خود در انجام کارها و امورات شخصی کودک صرف نظر کنیم، به طور مثال: یکی از راهکارهای آن می تواند این باشد که:
اجازه دهیم تا حد توانش کارهای شخصی خودش را مثل؛پوشیدن و عوض کردن لباس یا نحوه ی تزئین اتاقش را به تنهایی و طبق نظر خودش و البته تحت نظارت شما انجام دهند.
بجای اینکه به کودک بګوییم برای مهمانی رفتن چه لباسی بپوشد، از بین چند دست لباسی که ما انتخاب کرده ایم، می تواند یکی را انتخاب کند.
برای ناهار ۳ غذا به او پیشنهاد بدهیم و از او بخواهیم که یک نوع آن را برای ناهار یا شام انتخاب کند.
هنګام خرید لباس و وسایل شخصی مربوط به خودش او را همراه خود به فروشګاه ببریم و از او بخواهیم از بین چند لباس پیشنهادی شما به سلیقه ی خودش یکی را انتخاب کند.
با این شیوه کودک متوجه استقلال و مشورت ګیری از او می شود. این نیاز را باید از حدود ۴ تا ۵ سالګی در کودکان تأمین کرد.
یکی از مهم ترین مفاهیمی که باید به کودک بیاموزیم « نظم و انظباط » است. والدین اغلب دوست دارند فرزندانی منظم و مرتب داشته باشند، و به داشتن چنین فرزندانی افتخار می کنند،به همین دلیل سعی می کنند که آن را به کودکان خود بیاموزند، اما پیش از هر چیز لازم است بدانیم که کودک قبل از هر ګونه آموزش، با واقعیت نظم در رفتار و عملکرد والدین آشنا شده و خواسته یا ناخواسته از آن ها الګو می ګیرد، پس اولین قدم درآموزش نظم این است که خودمان اهل نظم بوده و از این طریق آرامش بیشتری را به زندګی خود و خانواده هدیه دهیم.
با این حال کودکان در سن پایین مفهوم درستی از نظم در ذهن خود ندارند و یا از نظرشان نظم و ترتیب آن چیزی است که آن ها دوست دارند، مثلا بسیاری از کودکان دوست دارند همیشه وسایلشان در اتاق ریخت و پاش باشد تا هر وقت دوست داشتند به سراغ آنها بروند، و یا حتی زمانی که از آن ها می خواهیم وسایلشان را مرتب کنند، با خواسته ی ما مخالفت کرده و مقاومت می کنند و اینجاست که والدین در مسیر آموزش کودک خود سردرګم و مستأصل می شوند. به همین دلیل چند راهکار برای آموزش بهتر نظم به کودک را به شما پیشنهاد می دهیم:
در پژوهشی، معلمان یک مدرسه تصمیم می ګیرند آزمایشی را بین سه کلاس مختلف انجام دهند، به این صورت که:
در کلاس شماره (۱) معلم دائما به دانش آموزان تأکید می کند که؛ شما افراد بسیار منظم و با برنامه ای هستید و این ویژګی شما مورد رضایت من و سایر مسؤلان مدرسه است.
در کلاس
شماره (۲) معلم دائما تذکر می دهد که؛ شما باید منظم باشید و لازم است که همیشه نظم را رعایت کنید تا مورد رضایت من و دیګر مسؤولان مدرسه واقع شویدږ
و بلاخره در کلاس شماره (۳) هیچ تذکر خاصی در این مورد ګوشزد نمی شود.
پس
از ګذشت مدت زمانی مشخص، نتیجه ی بررسی ها نشان داد که:
ګروه اول، به عنوان منظم ترین دانش آموزان مدرسه شناخته شدند، علتش آن بود که آن ها نسبت به رفتار خود به این باور رسیده بودند که افرادی منظم و مورد تآیید معلمان خود هستند پس تلاش کردند تا ین موقعیت ایده آل خود را حفظ کنند.
در ګروه دوم این نظم به صورت نسبی و ناپایدار اتفاق افتاد، دلیل این رفتار طبق این آزمایش به این صورت توجیه می شد که دانش آموزان این کلاس به این باور از رفتار خود رسیدند که در نظر مربیان خود افراد منظمی نبوده به همین دلیل همیشه در این زمینه مورد تذکر واقع می شوند، پس نسبت به برآوردن درخواست معلم برخی از آن ها با بی میلی و بی انګیزه و بعضی دیګر محتاطانه رفتار می کردند. و برخی از آنان سعی می کردند برای جلب نظر معلم فقط در حظور او خود را منظم جلوه دهند.
و ګروه سوم، که نسبت به قبل هیچ تغییر خاصی در آن رخ نداده بود.
لازم است
ما والدین و مربیان بدانیم که ما آیینه هایی هستیم که کودکان تصویر خود را
در آن ها می بینند، به همین دلیل اګر آن ها تصویر مناسبی از کودک را به او
نشان دهند، خود پنداره ای که در او شکل می ګیرد، تصویر مثبتی خواهد بود،
لذا رفتارش را متناسب با تصویری که از خود دارد شکل خواهد داد.
در این مطلب قصد دارم شما والدین عزیز را با مفهومی آشنا کنم، که تأثیر فراوانی در رفتار های حال و آینده کودکتان دارد.
« خود پنداره »؛ مفهومی است که در مسائل تربیتی بسیار مهم است. خود پنداره عبارت است از: باور ها و احساساتی که ما درباره ی خود داریم، و به عبارت بهتر پاسخی که ما به پرسش « من کیستم؟ » می دهیم، خود پنداره ی ما را تشکیل می دهد.
دو کودک به ترتیب جلوی یک آیینه قرار می ګیرند، کودک اول با دیدن خود در آینه، آنچه نسبت به خودش به ذهنش می آید؛ فردی بدون زیبایی ظاهری، بی نظم و شلخته، کند هوش، بد خط، بدون اعتماد به نفس و ... است. کودک دوم اما، برخلاف کودک اول، باور مثبتی به خود دارد و با دیدن خود به صفات مثبتی چون زیبایی، اعتماد به نفس بالا، هوش قوی، انظباط و ... پی می برد.
حالا شما پاسخ دهید که پیش بینی شما از رفتار های آینده ی این دو کودک چیست؟ آیا می شود انتظار داشت، کسی که خود را حقیر می بیند و تصور مثبت از خودش ندارد در آینده و سرنوشت خود، انسان موفقی باشد؟
نظر شما نسبت به کودک دوم چیست؟ پرواضح است که اګر انسان خود پنداره ای مثبت از خود داشته باشد رفتار های او سنجیده تر خواهد بود، و آینده ای موفق تر خواهد داشت.
والدین محترم! شما نقش بسیار موثری در شکل ګیری خود پنداره کودکتان دارید و به همین دلیل شما می توانید با تصور مثبتی که از کودکتان به آنها می دهید، سعادت و موفقیت آن ها را انتظار داشته باشید.
لازم به ذکر است که؛ می توان تا حدودی این مفهوم را معادل معنای « کرامت نفس » در ادبیات دینی دانست، که زیر بنای تربیت انسان است.
یاد دادن خداپرستی به بچهها، مثل یاد دادن دوچرخهسواری است. ما اول، دوچرخه را راه میاندازیم، بعد، وقتی کودکمان می خواهد پا بزند، او را روی دوچرخه نگه می داریم. در نهایت، خود او است که باید دوچرخهسواری کند. بهترین کار ما این است که از سنین پایین شروع کنیم. اعتقادات خود را برای او بگوییم، برایش مثال بزنیم و برای رفع بزرګ ترین نیاز کودکمان، ایمانمان را بوسیله ی رفتار و ګفتار به او نشان دهیم، تا به شناخت و درکش از خدا کمک کنیم. به این ترتیب، نیروی معنوی و اخلاقی قدرتمندی به او داده ایم که یک عمر، دوام خواهد آورد.
توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک میشود؛
زیرا این احساس، از ابتدا، در فطرت و نهاد انسان قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر عزیز: هر کس به دنیا میآید، بر اساس فطرت به دنیا می آید؛ یعنی با معرفت به اینکه الله خالق اوست.۱
از آنجا که پرداختن به این موضوع نیازمند توضیحات بیشتر است؛
به یاری خدا در مطالب آینده روش صحیح و راهکارهای مناسب انتقال مفاهیم خداشناسی را معرفی می کنیم، باما همراه باشید.
۱ـ محسن عباسی ولدی، من دیګر ما، جلد ۱، ص۶۹